گنجور

مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

حسن جهانگیر تو مملکت جان گرفت

کفر سر زلف تو عالم ایمان گرفت

دل چو نسیم تو یافت جامه به صد جا درید

دیده چو روی تو دید تَرک دل و جان گرفت

جان بشد و آستین بر من مسکین فشاند

[...]

۱۸ بیت
مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵

 

پناه ملک جهان مقتدای روی زمین

توئی که هست ز رای تو آسمان محجوب

توئی که اختر سعد تو چون طلوع کند

زمام خویش دهد مشتری به دست غروب

توئی که هست ملاقات تو جلای عیون

[...]

۱۸ بیت
مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶

 

فرخ همای دولت و سعد سپهر ملک

ای آنکه سایه ات به جهان فربهی دهد

در سایه مبارک شاه جهان ترا

اقبال و بخت و دولت و تاج و مهی دهد

هرجا که موکب تو شبیخون برد ظفر

[...]

۱۸ بیت
مجد همگر