گنجور

طغرل احراری » دیوان اشعار » مستزادها » شمارهٔ ۱

 

ای عکس رخ جان دهد آیینه دل را

چون معجز عیسی!

طوطی شده حیران سخن‌های تو جانا

با آن لب گویا!

تا با قد شمشاد گذشتی سوی گلشن

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مستزادها » شمارهٔ ۲

 

آیینه به بزم دلگشای تو رسد

ای جان نگاه

هم شانه به زلف مشکسای تو رسد

ما را چه گناه؟!

ما خال شویم و سرمه منظور افتد

[...]

طغرل احراری