گنجور

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

ای بسته در صلح و گشاده در جنگ

از جنگ من و تو، کار بر من شده تنگ

فرق است بلی میان جنگ من و تو

تو سنگ زنی بشیشه، من شیشه بسنگ

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

ای خواجه، چه میگریزی از من مه و سال؟!

نه تو بکرم شهره و نه من بسؤال!

چون دوست بود دشمن دشمن، مگریز!

مال تو تو را دشمن و، من دشمن مال!

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

آن چارده ساله ماه، کز غنج و دلال

دارد بجبین چین، ز کسش نیست ملال

چین نیست که بر جبین او می بینی

آراسته ماه چارده را بهلال

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

ای شوخ! فراق تو کشیدن مشکل

از من چو رمیدی، آرمین مشکل

گفتی که: بگوی حال خود، تا شنوم

گفتن آسان، ولی شنیدن مشکل!

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

عید است، مگردان صنما روی ز گل

مینا طلب از لاله، قدح جوی ز گل

در پای گلی، بکف چو گیری جامی

گل رنگ ز می گیرد و می بوی ز گل

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

ز آن شب که رخت دیده، گلت چیدستم

ا زدیدن روز، دیده پوشیدستم

هر روز گرفته شمع خورشید بکف

گردم پی آن شب که، تو را دیدستم

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

بس شب بلب آه سینه سوز آوردم

تا رو بتو مهر دل فروز آوردم

تو می بینی چو صبح در خنده لبم

من میدانم چه شب بروز آوردم!

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

دلدار ز جور کام مشکل دهدم

مشکل در کوی خویش منزل دهدم

دل دادم و جان یافتم از جانان دوش

جان میدهم امروزش اگر دل دهدم

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

در گلشن روزگار میگردیدم

از هر شاخی، تازه گلی میچیدم

از هم نفسان رفته میکردم یاد

هر جا گل دسته بسته یی میدیدم

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

گر در باغم، ز باغبان ناز کشم

ور در قفسم، حسرت پرواز کشم

مرغان همه هم نغمه، چرا من باید

سر زیر پر از هجر هم آواز کشم؟!

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

ای محرم خلوت ومه انجمنم

محروم چو ببینم بتو، طعنه زنم

دی من بودم چنین، که امروز تویی

فردا تو چنان شوی، که امروز منم

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

در کوی تو، دلباخته ها می بینم

چون دل بغمت ساخته ها می بینم

فریاد که سروی که منش پروردم

در هر شاخش فاخته ها می بینم

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

چون رخت ازین سرای شش گوشه بریم

زین مزرعه غم نیست نه گر خوشه بریم

ما مهمانیم و صاحب خانه کریم

عیب است اگر برای خود توشه بریم

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

چون گشت بخیر عاقبت کار نعیم

از باغ جهان رفت به گلزار نعیم

تاریخ وفات خواستم، آذر گفت:

شد دار نعیم ناگهان دار نعیم

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

وقت است ز باغ نکهت گل شنویم

وز هر کف خاک، بوی سنبل شنویم

از گریه ابر خنده ی گل ببنیم

وز خنده ی گل، ناله بلبل شنویم

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۵ - ماده تاریخ (۱۱۸۶ه.ق)

 

چون صدر جهان ازین جهان شاد چنان

شد سوی جنان برینجهان خنده زنان

تاریخ نگار گشت آذر ز بنان

«شد صدر جهان، بمنزل صدر جنان»

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

چند ای ظالم! بهر فریب دگران

ماخسته و باشی تو طبیب دگران؟!

ظلم اینکه، گذشت تیر جورت از من

وین ظلم دگر که شد نصیب دگران

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

آن دوست که دشمن است با دوست همان

گویند: خط آورده و بدخوست همان

چون بدخویی است لازم روی نکو

بدخوست از آن رو که نکوروست همان

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

جمشیدی و جام تو شکستن نتوان!

خورشیدی و پیش تو نشستن نتوان!

بگشاد خدا برویت این در، خوش باش

آن در که خدا گشاد، بستن نتوان!

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

ای در هوس روی تو، روشن رایان!

وی در طلب کوی تو، بزم آرایان!

هیهات بکوی تو توانیم رسید

ما بی پایان و، راه ما بی پایان!

آذر بیگدلی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۱۰
sunny dark_mode