×
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸ - خواجه ی نوکیسه
شبی بخلوتی از چشم تنگ چشمان دور
نه هوشیار و نه مست و نه خفته نه بیدار
نشسته بودم و در سینه کینه یی نه ز کس
نشسته بودم و بر لب شکایتی نه ز یار
زبان بریده، ز ذکر جهان، مگر زدو ذکر؛
[...]
۲۱ بیت
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹ - نامه به صباحی
صبح است صبا، کوش که این نظم کنی گوش
و آنگاه زنی دامن همت بکمر بر
خود را برسانی بسر کوی صباحی
زان خاک کشی کحل بصیرت به بصر بر
او را دهی اول ز من این قطعه ی شیرین
[...]
۲۱ بیت
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۱۸ - حکایت
امیری امارت خداداده داشت
غلامی و فرزندی آزاده داشت
شبی هر دو را در برابر نشاند
ز درج لب اینگونه گوهر فشاند
که: هر یک ازین روزگار دراز
[...]
۲۱ بیت
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۱۹ - حکایت
شبانگاه برگشته بختی بخیل
مگر شد باختر شماری دخیل
که دست من و دامنت از کرم
ببین کی رود تیرگی ز اخترم؟
که عمری است زیر و زبر گشته ام
[...]
۲۱ بیت