ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۷
ایا روض الشمال فدتک نفسی
واصغران اقول فداک بال
وقالوا مل الی جهة سواها
فقلت القلب فی جهة الشمال
ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶ - منچوری می گوید
در بند اسیری ندهم هرگز تن
ور تفته شوم بکوره همچون آهن
آزادی خویش ار همی جویم من
یا تاج و نگین یا گور و کفن
ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷ - چین
ای دختر خوبرو بدین طبع بلند
از بام سپهر بر جهانی تو سمند
کن جهد و بدر سلسله و بگسل بند
نه تن بقضا سپار و نه سر بکمند
ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸ - چینیان
ای حضرت بودا و خداوند جهان
پا مال غم است مسقطالراس شهان
اژدرهائی کشیده او را بدهان
منچوری را ز کام اژدر برهان
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵
دولت جاوید خواهم از در یزدان
«دانش » دانش پژوه صلح طلب را
آنکه نمود است وصف ذات جمیلش
غیرت ارژنگ کارگاه ادب را
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰
فراموشم نشد پندی که میگفت
به پور خویش پیری در بخارا
که گر در کار خود جنبش کند مرد
توان سفتن به سوزن کوه خارا
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶ - در نکوهش رئیس صلح چالمیدان تهران فرماید
بصلحیه چالمیدان بود
یتیمی که ناخوانده قرآن درست
ز حکم غیابی علی رغم حق
کتب خانه ی هفت ملت بشست
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۰
در فتح ری نمود سپهدار نامدار
کاری که خارج از هنر و زور رستمست
تاریخ این فتوح ز الهام کردگار
جد و جهاد و جهد سپهدار اعظمست
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۱
بیگانه چو شد رئیس قومی
نه جای تعجب است و حیرت
کان قوم ذلیل را رگ و پوست
خالی ز تعصب است و غیرت
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱
شیخ عبدالغفور تبریزی
نه مسلمان نه قوم زردشت است
هستش انگشتری بسوی قفا
که در آن حلقه هر دم انگشت است
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۱ - ماده تاریخ عزل عین الدوله
چونکه براخیه خر میر آخور
عشوه هایش همه دروغی شد
ماست را کیسه کرد و کلک قضا
بهر تاریخ گفت «دوغی شد»
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۱ - در رحلت مظفرالدین شاه
تو مپندار شه مظفر مرد
شاه با عدل و داد کی میرد
عالمی را گرفته بود به عدل
رفت تا عالم دیگر گیرد
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۲
چو از جهان به جنان شد علی اکبر خان
ز ماتمش همه افکار و دل دو نیم شدند
فزود امیری دنبال غم به مصرع و گفت
هزار حیف که یک دودمان یتیم شدند
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۷ - در تقریظ طبع شاهنامه امیربهادری
شاه ایران را برای صید بنخجیر شرف
تیر سهم و کهکشان زه چرخ گردون قوس شد
از زلال کوثر جود شهی در جویبار
نامه ی فردوسی طوسی به از فردوس شد
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۹ - خطاب به خازن عدلیه
خازن صندوق عدلیه شدی
تا بداند مؤمن و گبر و جهود
کز برای مرده ات تا بیست پشت
اندرین صندوق جز لعنت نبود
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۰ - راجع به چوبداران گوسفند فروش
بهنگام تقاضا هر که مال چوبداران را
شود منکر بنزد من سزایش چوب دار آید
تقاضا را محصل باید اما چون بیندیشی
محصل گاه بی چوبست و گاهی چوبدار آید
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۱
مرا عالم وطن باشد بشر خویش
نخواهم غیر ازین بنگاه و بنیاد
جز این افسانه باشد هر چه گوئی
زمین از خاک و مردم ز آدمی زاد
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۳
بخوان و خانه ات گر شکر و زر
شود خرمن گدا و دزد ناید
باین راه دراز و لقمه تلخ
مرا پا رنج و دندان مزد باید
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۴
شب پاسی را هر آنکه آماده کند
باید که به جام نیلگون باده کند
تاریخ زه مادر فیروز اینست
گربه به فراش موش سه زاده کند
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۵
مهترابا یگانه منشی تو
گرچه ایراد من خلاف بود
لیک از من بگو که در بروات
ای دو سر قاف این چه قاف بود