گنجور

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

ای کرده بلطف خود مکرم ما را

وز خاک سیه ساخته آدم ما را

آموخته علمهای مبهم ما را

افراخته سر بهر دو عالم ما را

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

ای معرفتت وسیله خلقت ما

لطف تو خمیر مایه طینت ما

لازم شده طاعت تو بر ذمت ما

با آنکه تو بی نیازی از طاعت ما

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

گر اهل دلی بده رضایی بقضا

از دایره رضا منه بیرون پا

دریاب که دارد عدد لفظ رضا

یمن و شرف هزار و یک نام خدا

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

عشق تو که آزرد دل زار مرا

پر ساخت ز خون دیده خونبار مرا

خواهم که بسوزد دل بیمار مرا

آزاد کند جان گرفتار مرا

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

ای شیفته عشق تو جان و دل ما

آمیخته شوق تو آب و گل ما

خاک سر کویت همه جا منزل ما

ذوق غم عشقت همه دم حاصل ما

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

ای زلف تو سرمایه رسوایی ما

عشق تو بهار گل شیدایی ما

رخسار تو شمعیست که می افروزد

از پرتو او چراغ بینائی ما

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

ماییم که نیست هیچ کس همدم ما

ما در غم کس نه ایم و کس در غم ما

نی ما خبر از مردم عالم داریم

نی مردم عالم خبر از عالم ما

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

عمریست که باز عشق یارست مرا

دل در غم عشق بی قرارست مرا

گشتست گره گشای کارم غم عشق

با غیر غم عشق چه کارست مرا

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

در جان غم عشق تو نهانست مرا

آرام دل و راحت جانست مرا

جا کرده بسان خون درون رگ و پی

این زندگی که هست از آنست مرا

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

تا گشت دل زار ز دلدار جدا

شد طاقت و راحت از دل زار جدا

از یار جدا نمی توان بود دمی

چون زنده کسی بماند از یار جدا

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

بخرام که بینم قد رعنای ترا

نظاره کنم چهره زیبای ترا

مستانه بپای تو نهم هر دم سر

بر دیده کشم خاک کف پای ترا

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

سودای سر زلف تو دارم همه شب

اینست سبب که بی قرارم همه شب

چون شمع بیاد مهر رویت تا صبح

می سوزد دل در انتظارم همه شب

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

کام دل زار ما روا کن یارب

توفیق سخن نصیب ما کن یارب

ما را به ازین سخن سرا کن یارب

گویا بثنای مصطفا کن یارب

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

آن راهنمای عجم و ترک و عرب

کز مشرب اوست دعوی هر مذهب

قدر همه را گرچه ادب نیست سبب

از رؤیت اوست رفعت قدر ادب

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

نگشاد بپرسش من آن دلبر لب

کام دل من نداد آن شکر لب

مقصود نشد میسر از دولت وصل

وز شوق رسید دل بجان جان بر لب

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

آیین وفا ز ماه رویان مطلب

آسودگی از عربده جویان مطلب

رسم بدی از بدان طمع دار ولی

آثار نکویی ز نکویان مطلب

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

ای دل اگرت هوای این درگاه است

بگذر ز وجود خود که سد راه است

نفی خود و اثبات خدا باید کرد

این معنی لا اله الاالله است

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۱۸

 

حسنت که ز کاکل علم افراشته است

مویی ز کمال لطف نگذاشته است

معلوم شد ای ماه که در قسمت حسن

قسام ازل با تو نظر داشته است

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

آن شوخ که دل خراب نظاره اوست

چشمم حیران ماه رخساره اوست

با مه مکنید نسبت ماه رخش

مه نیز ز عاشقان آواره اوست

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲۰

 

مشتاق وصال تو کسی نیست که نیست

حیران جمال تو کسی نیست که نیست

بد حال ز حال تو کسی نیست که نیست

خالی ز خیال تو کسی نیست که نیست

فضولی
 
 
۱
۲
۳
۶