گنجور

 
 
 
خیام

برخیز بتا بیا ز بهر دل ما

حل کن به جمال خویشتن مشکل ما

یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم

زآن پیش که کوزه‌ها کنند از گل ما

عطار

دردا که ز خواب بس دل غافل ما

تا موی سپید شد سیه شد دل ما

دردا و دریغا که به جز درد و دریغ

حاصل نامد ز عمر بیحاصل ما

اوحدالدین کرمانی

از کوی و مکان گذشت آب و گل ما

وز وصف و بیان گذشت حال دل ما

ما را زقبول و [ردّ کس] باکی نیست

چون دلبر ما همره و هم منزل ما

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اوحدالدین کرمانی
واعظ قزوینی

از فیض هوا، سبز نگردد گل ما

با آب روان، حل نشود مشکل ما

خواهیم زباغ، گر گشاد دل خویش

گل پره شود، برای قفل دل ما

مشتاق اصفهانی

اکنون که بود نشاط دل حاصل ما

آراسته ز اسباب طرب محفل ما

داریم بکف ز خاک یاران ساغر

پیمانه کند تا که ز مشت گل ما

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه