اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳
خواهد که چون سپند در آتش وطن کند
مرغابی آنزمان که بود در میان آب
اهل بهشت حمله بدوزخ نهند روی
گر ز مهریر حشر بدینسان کشد عذاب
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴
ایا دقیق نظر دلبری که گاه سخا
تو آنی ار بچکانی همی ز آتش آب
به پیش دست سخی تواز خجالت و شرم
بجای قطره باران عرق چکد زسحاب
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵
دو کس بزاویه ئی در نشسته مخموریم
به یاد باده ی دوشینه هردومست وخراب
مصاف عشرت ما بشکند زمانه اگر
تو نشکنی بتفضل خمارما بشراب
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲
پشت بر کار جهان آر که راه این راه است
روی در روی نشاط آر که روز این روز است
ساقیا عالم خاکی گذران است چو باد
در ده آبی که در او آتش آتش سوزاست
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳
بواهبی که بر ارباب عقل و اهل یقین
بفیض نور خرد راه کشف پیموده است
که در فراق جناب رفیع تو شب وروز
برید فکر و خیال رهی نیاسوده است
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹
من گرد سر کوی تو از بهرتو گردم
بلبل ز پی گل بکنار چمن آید
بشکست دلم در شکن زلف مبادا
کز چشم بدی برشکن او شکن آید
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰
نیست آئین وفا در شهر ما
من بر آنم خود که در عالم نماند
غمگسار از من بسی غمگین تر است
در جهان گوئی دلی خرم نماند
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳
باد معلوم رای تو که مرا
شهپر شب همی نرنجاند
خواهم اندر شرابخانه خاص
آنچه بیدار را بخواباند
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۶
از چشمه عذب خلق گشتی
شوریده ز چشم شور مخلوق
با اینهمه خوشتری بچشمم
زین بیماری به چشم معشوق
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۷
چهار چیز که اصل فراغت است و منال
نیرزد آن به چهار دگر در آخر حال
گنه بشرم ملامت عمل به خجلت عزل
بقا به تلخی مرگ و طمع بذل سؤال
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۳
از غایت حسن تو و زغیرت چشم خود
پیدات نمی یابم پنهانت نمی بینم
گرچه زتومیگویم در گفت نمی آئی
ورچه بتو می بینم چون جانت نمی بینم
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴
تعرضی مرسان ای زمانه عرض مرا
که مر تو را دگری هست و من همان دارم
گزند عالم پیر از بقاش دور که من
همه امید به اقبال این جوان دارم
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۶
خوش کن بوعده ای دل من، گوخلاف باش
تا چشم انتظار بعمری برآن نهم
دست خوش توام، بزبان خوشم بدار
تا من بعمد نام تو بر هر زبان نهم
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۷
بدرد تازه هر ساعت مرا مشغول خود میکن
نه زین پیکار کم داری و نه بیکار بگذارم
بیک غم ابلهی باشد که از عشق تو بگریزم
چو یک غم بخشی ام جانا غمی دیگر طمع دارم
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۴
ای در زده بدامن بیداد چرخ دست
از دست تو دریده گریبان خویشتن
بیرسمی است پیشه دوران و از توهم
رسمی دگر مبادبرون زان خویشتن
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۵
از تو ننالم به هیچکس که به دشمن
شرط نباشد بدوستان گله کردن
یک دلی اندرجهان کجاست که با او
یک گله بتوان ز یار ده گله کردن
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۸
ز انبوهی جان و دل و ز کوکبه حسنت
آه من مسکین را، ره نیست بسوی تو
از جنت و از ماوی، ما را چه نشان پرسی
اینک لب و خال و خط وینک خم موی تو
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱
گر رشک برد فرشته بر پاکی ما
گر دیو کند ننگ ز بی باکی ما
ایمان بسلامت، به در مرگ بریم
احسنت، زهی چستی و چالاکی ما
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲
سالی است که پای در گلی نیست مرا
در سر هوس رخ گلی نیست مرا
از عشق بتان، پار زیان کرد دلم
هر سال بتازگی دلی نیست مرا
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳
محکوم قضا، که بنده خوانند او را
بر بالش حکم، کی نشانند او را
گر چرخ نمیرود به کام تو، مرنج
کو نیز چنان رود، که رانند او را