مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۳۹
یا ملک المغرب و المشرق
مثلک فی العالم لم یخلق
بار خدایا! تویی آن شهریار
کز همه شاهان جهان بر حقی
بسطت ظل العدل فی الخافقین
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۴۳
یا غزالی یا غزالی لاتَحَدنی بِالوِصالٖ
مع ان تعرف حالی فی فُنونِ الإخِتلالٖ
تو طراز هر جمالی در نهایات کمالی
رشک مشک و غیرت گل هم به خَدّ و هم به خالی
این اشکو حالتی فی قید هجر واشتعالی
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۴۵
غرب الشمس والهوی سکنی
و سهیل بدا من الیمن
این این الکؤوس مترعة
هاتها هاتها و لاتهن
لشکر شب رسید تن چه زنی؟
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۴۶
هات یا عقلی و دینی من صبابات الزمان
لا تعدنی ان قلبی لیس یرضی بالامان
از سر حالت نگارا! عیش کن تا در جهانی
زانکه تو طفلی درین ره حیلت گردون ندانی
لا تلومونی فانی هائم اهوی المثانی
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۴۷
اقبلا هذا مکانی منعما لولا زمانی
اسمعی یا نور عقلی صوت قلبی من لسانی
مردم از بهر خدا را ای غلام از دوستکانی
بر کفم نه تا زمانی زین جهان بازم رهانی
بارک الله ملاء بدر انت فی برج نعیم
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۴۸
دمت دمعی با جفان و لست مذنب جانی
و صارالقلب مشعوفا بالفاظ کمر جان
مرا بیدل چه میداری اگر چه دیده و جانی؟
ز جانت دوستر دارم مرا چندین چه رنجانی؟
لئن الف النوی قلبی بحب الوصل انسانی
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۵۰
مکانک فی الوری اعلی المکان
و شأنک قد تفوق کل شان
ایا خورشید را رأی تو ثانی!
ز اقران قرون، صاحبقرانی
فنجمک طالع فی المجد جدا
[...]