گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۰

 

مرا به صبحدمی در چمن گذار افتاد

ز بوی گل به مشامم خیال یار افتاد

گذشت یک دو سه بیتی به خاطرم به هوس

چو از هوا نظرم سوی آن نگار افتاد

نگاه کردم و دیدم گرفته آشوبی

[...]

۱۵ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۲

 

تا مرا در جهان نشان باشد

مهر رویش میان جان باشد

گاه و بیگاه و صبح و شام مرا

ذکر او بر سر زبان باشد

ای دلارام خونم از دیده

[...]

۱۵ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۵

 

دلبرم تا دل از برم بربود

خون دل را ز دیده ام پالود

دل ما را به قید زلف ببست

تا که آن طرّه را گره بگشود

هرکه در صبح دیده بگشاید

[...]

۱۵ بیت
جهان ملک خاتون