گنجور

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۹ - طلب کردن خسرو شاپور را و تنها ماندن شیرین و زاری نمودن روز و شب

 

چو خسرو را دگر سر باره آمد

طلبکار وصال آن مه آمد

کسی را گفت کز نزدیک آن حور

بیارد جانب درگاه شاپور

که می دانست کان شوخ از ستمها

[...]

۴۴ بیت
سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵۵ - پاسخ دادن شیرین خسرو را

 

دگر ره آن مه حسن از سر مهر

نمود از اوج برج خویشتن چهر

چو برق از ظلمت شب گشت لامع

به خوبی و سعادت گشت طالع

در دولت به روی شاه بگشود

[...]

۴۴ بیت
سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵۸ - به خشم رفتن خسرو از پیش شیرین

 

شباهنگام کان آهوی غماز

برفت از دیده با صد عشوه و ناز

از آن غم شد فلک را گریه غالب

چو خون شد سر به سر چشم کواکب

همه شب تا به روز از انده و غم

[...]

۴۴ بیت
سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶۰ - صفت مجلس خسرو و گفتن شاپور احوال شیرین در پرده

 

چو بر زد نور خورشید از فلک سر

سحر رو تازه کرد از چشمه خور

دهان بر بست مرغ شب ز افغان

زبان بگشاد از آن مرغ سحر خوان

جوانی چرخ پیر از سر دگر باز

[...]

۴۴ بیت
سلیمی جرونی