گنجور

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۵

 

از بهر چه این کبود طارم

پر گرد شده است باز و مغتم؟

زیرا که درو خزان به زر آب

بر دشت نبشت سبز مبرم

گشت آب پر از تم و کدر صاف

[...]

۴۱ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۳

 

ای تن تیره اگر شریفی اگر دون

نبسهٔ گردونی و نبیرهٔ گردون

نیست به نسبت بس افتخار که هرگز

نبسهٔ گردونِ دون نبود مگر دون

آنکه شریف است همچو دون نه به ترکیب

[...]

۴۱ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۳

 

گر نخواهی ای پسر تا خویشتن مجنون کنی

پشت پیش این و آن پس چون همی چون نون کنی؟

دلت خانهٔ آرزو گشتست و زهر است آرزو

زهر قاتل را چرا با دل همی معجون کنی؟

خم ز نون پشت تو هم در زمان بیرون شود

[...]

۴۱ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۵

 

ای به خطاها بصیر و جلد وملی

نایدت از کار خویش، خود خجلی

هیچ نیابی مرا ز پند و قران

وز غزل و می به طبع در بشلی

حاصل ناید به جسم و جان تو در

[...]

۴۱ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۳

 

این تن من تو مگر بچهٔ گردونی

بچهٔ گردونی زیرا سوی من دونی

او همان است که بوده است ولیکن تو

نه همانا که همانی، که دگرگونی

طمع خیره چه داری که شوی باقی؟

[...]

۴۱ بیت
ناصرخسرو