گنجور

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۸۸

 

ساقی نظری بعاشق محزون کن

رحمی بدل شکسته پر خون کن

آبی چشمان ز کوثر وصل مرا

وین دوزخ حسرت از دلم بیرون کن

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۸۹

 

ساقی قدحی که مست آگاهم من

بیگانه ز خویش و با تو همراهم من

گیرم که بدیگران دو عالم بخشی

خود زان منی دگر چه میخواهم من

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۹۰

 

ساقی غم دل کجا خورد جان حزین

می ده که بریده ام دل از خلد برین

دل یا غم جانان بودش یا غم دین

گر هر دو طلب کند نه آنست و نه این

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۹۱

 

ساقی دل من سوخت نظر با من کن

چشمی فکن و گلخن من گلشن کن

مردم چو چراغ سحر شمع مراد

یکبار دگر چراغ من روشن کن

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۹۲

 

ساقی هم زخم طعنه شد مستی من

در خاک فرو رفت دل از پستی من

خواهم که چنان گم شوم از ملک وجود

کز هر دو جهان محو شود هستی من

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۹۳

 

ساقی نظر لطف دل آرای تو کو؟

جام می وصل عشرت افزای تو کو؟

گیریم که ما در خور وصل تو نه ایم

لطف تو کجا رفت و کرمهای تو کو؟

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۹۴

 

ساقی اگرت ستم مرادست بگو

ور باده به جام عدل و دادست بگو

بدمستی اگر گناه خوی بد ماست

بدخویی ما بما که دادست بگو

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۹۵

 

ساقی چو مرا عشق تو داغی داده

از عیش دو عالمم فراغی داده

بهر تو چراغ راه من تنهایی است

خورشید به هر ذره چراغی داده

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۹۶

 

ساقی چو خوش آن نفس که زارم بکشی

جان بخشی و باز شمع وارم بکشی

چون زندگی از تو یابم ای آب حیات

خواهم که دمی هزار بارم بکشی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۹۷

 

ای ساقی جان و سرو آزاد کسی

چونست که هرگز نکنی یاد کسی

دست که به دامن تو ای سرو رسد؟

هم برسد که می‌دهد داد کسی؟

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۹۸

 

ساقی قدحی که میکند غم ستمی

از دل بنشان بآب می گرد غمی

چون کار جهان بفکر کس راست نشد

ما را برهان ز فکر بیهوده دمی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۹۹

 

ساقی قدحی که هست عالم نفسی

وین یکنفس آن به که شود صرف کسی

نیکان گل عالمند و باقی خس و خار

با شاخ گلی نشین نه با خار و خسی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۱۰۰

 

ساقی نظری به بینوانیی باری

گر باده نمیدهی صلایی باری

درمان منست یک نگه چون نکنی

از نیم نگه نیم دوایی باری

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۱۰۱

 

ساقی قدحی که بیکسان را تو کسی

گر درد بسی بود دوا هم تو بسی

فریاد رس اهلی مسکین که شود

فریاد رسش که هم تو فریاد رسی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف اول که تاج است و پیش بر است » صنف اول که تاج است و پیش بر است

 

ای خاک درت قبله صاحب نظران

بر صورت تست مشتری دل نگران

خاک کف پای تو بود تاج سرش

آن کس که بود پادشه تاجوران

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف اول که تاج است و پیش بر است » برگ دوم وزیر تاج است

 

ای کز مه نو رکاب رخش تو بود

خود صورت خوب جمله بخش تو بود

معموری ملک جانکه شاهش غم تست

از لطف وزیر تاج بخش تو بود

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف اول که تاج است و پیش بر است » برگ سیم ده تاج است

 

ای آنکه غمت فرشته محتاج کند

زلف تو حدیث شب معراج کند

دارد سر من بر آسانت ز شرف

خشتی که برابری به ده تاج کند

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف اول که تاج است و پیش بر است » برگ چهارم نه تاج است

 

ای سرمه دیده ها ز خاک در تو

پیوسته بود لطف خدا یاور تو

بر تخت زمین تو پادشاهی و فلک

نه تاج زمردی بود بر سر تو

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف اول که تاج است و پیش بر است » برگ پنجم هشت تاج است

 

ای آنکه لب تو جام عشرت دهدم

عشق تو خلاص از همه زحمت دهدم

من سر ننهم به هشت جنت بی تو

هر چند که هشت تاج رحمت دهدم

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف اول که تاج است و پیش بر است » برگ ششم هفت تاج است

 

ای آنکه بحسن چون تو واقع نشود

از شرم رخ تو ماه طالع نشود

یک بنده تو ز هفت اقلیم جهان

شاید که بهفت تاج قانع نشود

اهلی شیرازی
 
 
۱
۱۴۳
۱۴۴
۱۴۵
۱۴۶
۱۴۷
۱۵۰
sunny dark_mode