گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱ - دوازده امام

 

آب حیوان خوش بود و ان لعل لب زان خوشترست

در صفا آن لعل فاش از جوهر جان خوشترست

درج آن در دهان شد جان ما، دل خار خورد

از حسد کان در ز صد لؤلؤی عمان خوشترست

می خوشست اما باشک همچو مرجانم اگر

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۲ - آدم

 

بدل طبیب چو دستی نهاد شیون خاست

ز درد دل بهر انگشت آهی از من خاست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۳ - آتشی

 

دلم دور از تو هر شمعی که افروخت

عیان تا گشت آه آتشین سوخت

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۴ - ایاز

 

گر انا الحق ندهم دست چرا ایدل و جان

وادی ایمن و منصورت از آن داد نشان

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۵ - اسعد

 

آنکه خلقی از غمش سرگشته روز و شب شدند

دی دهان بگشود و صد سرگشته خندان لب شدند

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۶ - الله وردی

 

یار عاشق کشته لیکن کشته در خاک مزار

لوحش الله ورد گشته در هوای روی یار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۷ - اگهی

 

در سر میدان جانبازان خود بهر خدای

تا مه نو گوی و چوگان بشکند ناگه در آی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۸ - اصیل

 

ساقیا بشکند صراحی تن

لب لعلت اگر بیابم من

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۹ - افصح

 

نشان خدنگ از رهی باز جست

ببین در دلش کو نشان درست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱۰ - اختیار

 

بسکه پرشد سینه ز تیر ترک مست

گر کسی تیرم زند تیر او خواهد شکست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱۱ - انس

 

قلب روی اندوده نستانند در بازار حشر

خالصی باید که بیرون آید از آتش سلیم

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱۲ - بابر

 

نابرده رنج گنج میسر نمیشود

مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱۴ - بهاء میر

 

دو دلبرید تو مهر چرخ لایق هم

بیاد مهر دو دلبر شوید عاشق هم

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱۵ - پیری

 

بیزلف از شست بتان دلها پریشان دیده ام

چونماهی از بیگانگی هر یک گریزان دیده ام

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱۶ - بها

 

گرچه در دل سر جنگست بتان را همه دم

در دل ما سر صلحست و صفا بر سر هم

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱۷ - بلال

 

چو پیراهن ز شوق آن نوگل من

شکافد سینه را دل تا بدامن

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱۸ - تاج

 

چشمم که بود از اشک درجی از لیالی

تا دیده‌ام لب او شد درج دیده خالی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۲۱ - پیر

 

برداشت ساقی ما شرم از میان و منهم

گل پیرهن قبا را بگشود و پیرهن هم

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۲۲ - جنید

 

اگر نه در پی نردند آن دو نرگس مست

گرفته اند چرا طاس کعبتین بدست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۲۳ - جمشید

 

دل گرچه مفلس است بسی گوهر مراد

از چشم ما شمرد بدست تو حوراد

اهلی شیرازی
 
 
۱
۲
۳
۴