اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱ - دوازده امام
آب حیوان خوش بود و ان لعل لب زان خوشترست
در صفا آن لعل فاش از جوهر جان خوشترست
درج آن در دهان شد جان ما، دل خار خورد
از حسد کان در ز صد لؤلؤی عمان خوشترست
می خوشست اما باشک همچو مرجانم اگر
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۲ - آدم
بدل طبیب چو دستی نهاد شیون خاست
ز درد دل بهر انگشت آهی از من خاست
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۳ - آتشی
دلم دور از تو هر شمعی که افروخت
عیان تا گشت آه آتشین سوخت
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۴ - ایاز
گر انا الحق ندهم دست چرا ایدل و جان
وادی ایمن و منصورت از آن داد نشان
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۵ - اسعد
آنکه خلقی از غمش سرگشته روز و شب شدند
دی دهان بگشود و صد سرگشته خندان لب شدند
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۶ - الله وردی
یار عاشق کشته لیکن کشته در خاک مزار
لوحش الله ورد گشته در هوای روی یار
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۷ - اگهی
در سر میدان جانبازان خود بهر خدای
تا مه نو گوی و چوگان بشکند ناگه در آی
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۹ - افصح
نشان خدنگ از رهی باز جست
ببین در دلش کو نشان درست
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱۰ - اختیار
بسکه پرشد سینه ز تیر ترک مست
گر کسی تیرم زند تیر او خواهد شکست
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱۱ - انس
قلب روی اندوده نستانند در بازار حشر
خالصی باید که بیرون آید از آتش سلیم
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱۲ - بابر
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱۳ - ثابت
در قافله که نقد نام همه است
در نظم وجود ما نظام همه است
گر چار مشان قافله سالار شود
ثابت شود آن نام که کام همه است
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱۴ - بهاء میر
دو دلبرید تو مهر چرخ لایق هم
بیاد مهر دو دلبر شوید عاشق هم
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱۵ - پیری
بیزلف از شست بتان دلها پریشان دیده ام
چونماهی از بیگانگی هر یک گریزان دیده ام
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱۶ - بها
گرچه در دل سر جنگست بتان را همه دم
در دل ما سر صلحست و صفا بر سر هم
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱۷ - بلال
چو پیراهن ز شوق آن نوگل من
شکافد سینه را دل تا بدامن
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱۸ - تاج
چشمم که بود از اشک درجی از لیالی
تا دیدهام لب او شد درج دیده خالی
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱۹ - پیری
هرگز نکند فلک بکس پروایی
رحمی نکند بعاشق شیدایی
بار تو کوه را در آن یارا نیست
کرده ست رقم بنام بی یارایی
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۲۰ - پهلوان
عاشق که مراد خویش جوید مادام
هرگز نرسد ز وصل دلدار بکام
پروانه که سوخت جان خویش از پی وصل
آنسوخته را شه مه اقبال تمام