گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸۱

 

از عامه مشو ملول اگر با درکی

کو واسطه گشت تا تو صاحب ترکی

گر حاصل شاخ جمله میبود ثمر

میسوخت شجر ز غایت بی برگی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸۲

 

رحمان طلبی ز اهل عرفان گردی

شیطان طلبی غرقه عصیان گردی

ای کور بصر شرم نداری که ز جهل

رحمان بلی پیرو شیطان گردی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸۳

 

خضر ره ماست عقل در راهبری

غول ره تست نفس در شکل پری

غولت بسراب خواند و خضر بآب

هشدار کزین میانه بازی نخوری

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸۴

 

هر چند حریف شاهد نغز شوی

شهوت نکنی که سست و پالغز شوی

شهوت چونی قند کشد شیره جان

تا چون نو بوریا تهی مغز شوی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸۵

 

هر سبزه گل که بر دمد ز آب و گلی

خطیست بخون مردمانش سجلی

پیداست ز داغ لاله کز روی زمین

کس زیر زمین نرفت بیداغ دلی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸۶

 

من گرچه نمیزنم دم از دانایی

صاحبنظرم بدیده بینایی

عیش و مزه جهان چشیدم همه عمر

در هیچ نبود لذت تنهایی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸۷

 

اهلی تو گهی قبول جانان گردی

کاشفته صفت گرد بیابان گردی

بگریز چو گرد باد از صحبت خلق

زان پیش که از جمع پریشان گردی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸۸

 

یارب خجلم بغایت از روی نبی

مگذار که دور گردم از کوی نبی

سوی تو شفیع من نبی گر نشود

یارب تو شفیع من شوی سوی نبی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸۹

 

شرع از پی آن بود که غوغا نکنی

کاری که نکو نباشد اصلا نکنی

گرکار تو بر مراد طبع تو بود

صد کس بکشی و هیچ پروا نکنی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹۰

 

ایخواجه که از خلق بمال افزونی

وز کوکبه صد برابر گردونی

از دوش اگر نیفکنی بار زکوة

در خاک فرو روی اگر قارونی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹۱

 

گر حج نکنی کجا بجایی برسی

کی تا نروی برهنمایی برسی

حق در همه جاست کعبه زانست که تو

سعیی ببری تا بصفایی برسی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹۲

 

ایخواجه که در حقیقت حق کوشی

رمزیست در احرامش اگر باهوشی

یعنی که ز کسوت ریایی بدر آ

تا خلعت رحمت الهی پوشی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹۳

 

هر گاه که در معنی قرآن برسی

بیشک بطلسم گنج پنهان برسی

قرآن همه گنجنامه سر حق است

گر فهم کنی به سر سبحان برسی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹۴

 

گر منکر حشر و نشر و رستاخیزی

در نقش غلط ز عقل رنگ آمیزی

هر شامگهت روز پسین است ز خواب

هر صبح، قیامتی که بر میخیزی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹۵

 

هر چند که جز بلطف باری نخوری

سعیی بنما که تا نکاری نخوری

چون طفل اگرت شیر مادرت روزیست

بی آنکه طلب کنی بزاری نخوری

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹۶

 

بی تربیت حکیم چیزی نشوی

بی خدمتی از اهل تمیزی نشوی

گر جود عزیزی نکشی روزی چند

گر یوسف مصری که عزیزی نشوی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹۷

 

گر در نظر خجسته فالی برسی

بنشین بادب تا بمآلی برسی

از شوخی خود شکسته شد شاخ بهار

شوخی نکنی تا بکمالی برسی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹۸

 

آن به که بکس مزاح بازی نکنی

تا رخنه بکار سر فرازی نکنی

رویت نشود کبود از سیلی کس

چون سوسن اگر زبان درازی نکنی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹۹

 

خوش زی بکسان که بینی از دهر خوشی

ور جور کنی همانقدر جور کشی

نیشی که زنی ترا همان نیش زنند

کان زهر که خود چشانده یی باز چشی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۰۰

 

از مهر بتان اگر چه فرسوده شوی

رغبت نکنی کز پی بیهوده شوی

گر پا کدلی بترس از آلایش نفس

کالوده شوی و سخت آلوده شوی

اهلی شیرازی
 
 
۱
۲۸
۲۹
۳۰
۳۱
۳۲
sunny dark_mode