جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳
آب شد دریا ز شرم دیدهٔ گریان ما
کوه را چون ابر می پاشد زهم افغان ما
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵
خیال غنچهٔ لعلی چو هوشم در سر است امشب
می ام افشردهٔ یاقوت گل در ساغر است امشب
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶
به جام می لبی کرد آشنا جانانه ام امشب
خط یاقوت را ماند خط پیمانه ام امشب
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۳
عالم از جوش بهاران چه بسامان شده است
شش جهت نام خدا یک گل خندان شده است
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۰
آنکه نتوان گشت قربانش پری روی من است
وانکه بر گردش توان گردید بدخوی من است
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۱
تا تو رفتی کار صبرم با جنون افتاده است
داغ دل چون لاله در گرداب خون افتاده است
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۶
مرا خون دل از دست جانانه ای است
که هر نقش پایش پریخانه ای است
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۳
هر که از چشم تو کیفیت والا دارد
از تماشای لبت نشئه دو بالا دارد
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۴
اسم باید که موافق بمسمی باشد
زشت رو کی سزد ار نام جمالا باشد
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۴
ز رنگ چهره ام بوی بهار درد می آید
نفس تا می کشم از سینه آه سرد می آید
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۵
چه جورها که غمت با دل تباه نکرد
فغان من اثری در دل تو آه نکرد
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۶
از نخستم تن ز درد عشق غم فرسوده بود
غنچه سانم دل درون بیضه خون آلوده بود
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۷
آشنا با عشق اگر شد عقدهٔ دل وا شود
قطره دریا می شود چون واصل دریا شود
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۵
خوشا جوش بهار تبت و دامان کهسارش
به شاخ ارغوان ماند رگ سنگ شرربارش
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۱
از صفا آیینه شور موج جوهر را نشاند
کرده ام هموار بر خود وضع ناهموار او
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۵
اگر محاسبه روز حشر در نظر آری
در این دو روزه حیات اینقدر به خود نسپاری