گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۱

 

هر کس که سفر کرد پسندیده شود

پیش همه کس چو مردم دیده شود

از آب لطیف تر نباشد چیزی

لیکن چو مقام کرد گندیده شود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۲

 

جز دُرد سفر دلم نمی آشامد

دل را دگر آبی به جهان باز آمد

گویند به هر جا که رسم زآمد و شد

کان «اوحد» سودا زده ام باز آمد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۳

 

اینجا اگرم کار به فرهنگ نشد

آخر قدم روان من لنگ نشد

من نیز به جانبی دگر رخت کشم

مردم بنمردند و جهان تنگ نشد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۴

 

تا در سر من فتاد سودای وداع

از گریه مرا نماند پروای وداع

هنگام وداع اگر نبودی، اشکم

از سوز دلم بس.؟؟؟؟ی جای وداع

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۵

 

هر بازو را زور کمان تو کجاست

وین سخت کمان چه درخور بازوی ماست

از ما زر و زور و بازو البته مجوی

کانجا زر و زور و بازو ار هست تو راست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۶

 

در عشق دل خراب چتواند کرد

بی خویشتنی صواب چتواند کرد

انصاف بده که ذرّهٔ سایهٔ محض

در پرتو آفتاب چتواند کرد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۷

 

ای دل به سری پر زهوس چتوان کرد

نه پایگهی نه دسترس، چتوان کرد

یک دم نفست چو برنیاری با او

تو یک نفسی به یک نفس چتوان کرد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۸

 

کس مشکل اسرار حقیقت نگشاد

کس یک قدم از نهاد بیرون ننهاد

چون در نگری زمبتدی و استاد

عجز است به دست هر که از مادر زاد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۹

 

رویی نه که از هوای او بگریزم

پشتی نه که با فراق او بستیزم

صبری نه که با وصال او بنشینم

برگی نه که چست از سر او برخیزم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۱۰

 

هر چند به دل سوختهٔ درد توَم

حاشا که گمان برم که من مرد توَم

فی الجمله مرا لطف تو در کار آورد

ورنه من بیچاره کجا مرد توَم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۱۱

 

رویی نه که پشت جان قوی ماند ازو

پشتی نه که روی دل بگرداند ازو

پایی نه کزو به دست آرد مقصود

دستی نه که پای عقل برهاند ازو

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۱۲

 

روزیت به مهر من نمی سوزد دل

جز آتش کینه می نیفروزد دل

خود صحبت و دوستی دیرینه مگیر

بر عاجزی منت نمی سوزد دل

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۱۳

 

چون سر بنهادیم کلاهی کم گیر

وز خرمن بی فایده کاهی کم گیر

ای هیچ ندیده چند از این گفت مگو

شیخی و دو نان خانقاهی کم گیر

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۱۴

 

ما را به خرابات به کس نسپارند

در صومعه نیز زاهدان نگذارند

معلوم نمی کنم که در جنس وجود

ما را زپی چه مصلحت می دارند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۱۵

 

درمان طلب از طبیب اگر رنجوری

در جهل بمردن نبود معذوری

بیکاری را نام نهی آزادی

نزدیک ترآ که سخت از ره دوری

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۱۶

 

هر کس که زدردی به دوایی برسد

گر صدق نباشد به ریایی برسد

انصاف بده به کاهلی هرگز کس

شاید که به چیزی و به جایی برسد؟

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۱۷

 

چون نیست [امید] خلق بر وفق مراد

آن به که رها کنیم با خلق عَناد

کس را چه خبر از آنچ در آخر کار

فاسق به صلاح آید و زاهد به فَساد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۱۸

 

روزی است که دار و گیر خواهد بودن

شک نیست که ناگزیر خواهد بودن

آنجا که حساب خلق خواهد بودن

سلطان چو تو هم اسیر خواهد بودن

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۱۹

 

ای دل چه گرفته است غم کام تو را

اندیشه بکن که چیست فرجام تو را

شمع طرب ار توی بسوزد دهرت

ور جام جمی بشکند ایّام تو را

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۲۰

 

از گردش گردون که فلک گردان است

بس عاقل پرهنر که سرگردان است

گر ساز کند تو را بدان غرّه مشو

در یک شادی هزار غم پنهان است

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۲
۳