گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱ - فغانی فی المثل در عالم خاک

 

فغانی فی المثل در عالم خاک

اگر نان را نمی یابی وگر آب

مبر حاجت بر ارباب دنیا

که روزی می‌رساند رب ارباب

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲ - ای آنکه فلک طاق حریم حرمت را

 

ای آنکه فلک طاق حریم حرمت را

از قدر و شرف کعبه ی ارباب صفا گفت

عمری ز طواف در این خانه فغانی

جایی نشد و مقصد و مقصود ترا گفت

آخر چو ندید از تو امید نظر و لطف

[...]

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳ - حال من و عدو مثل آتشست و نی

 

حال من و عدو مثل آتشست و نی

از تیزیش نترسم اگر نیش می شود

هر چند بیش می کند از جهل قصد من

می سوزد و جراحت من بیش می شود

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴ - ای من غلام همت مردی که بی سخن

 

ای من غلام همت مردی که بی سخن

با شاعرش سخاوت و لطف پیاپیست

و آنرا که شعر دادم و بستد بجایزه

آبستن منست اگر حاتم طیست

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵ - شرم دار از چشم مردم چند سازی ای فلک

 

شرم دار از چشم مردم چند سازی ای فلک

آبروی دردمندان را روان چون آب جوی

تا بکی سرگشته گردانی پی وجهی که آن

گر دهی یکرو سیه سازی وگرنه هر دوروی

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶ - دوش بگرفت محتسب مستم

 

دوش بگرفت محتسب مستم

همره او پی قصاص شدم

گرم بگرفته بود همچو تبم

عرقی کردم و خلاص شدم

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷ - بندهٔ همت او باش فغانی که ز جود

 

بندهٔ همت او باش فغانی که ز جود

هرچه گوید همه را بخشد و منت ننهد

یا نگوید که به سائل بدهم صد درهم

یا چو آرد به زبان جهد کند تا بدهد

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸ - صاحب کرمی که مرگ زر دید

 

صاحب کرمی که مرگ زر دید

بر اوج بقا بسی نکو رفت

آن کس که نخورد و بیشتر ساخت

قارون شد و در زمین فرو رفت

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹ - شاه عالم پناه اسماعیل

 

شاه عالم پناه اسماعیل

که جهان ملک اوست یک قلمه

روز جولان ز اسب زیر آورد

شهسواران و صاحبان رمه

سفله را هم پیاده کرد کنون

[...]

بابافغانی