گنجور

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۶ - بند پاره کردن شهریار در بارگاه هیتال شاه گوید

 

سپهبد چو آن دید آمد بخشم

برو بر بگرداند از کینه چشم

بزد دست و غرید چون پیل مست

غل و بند و زنجیر در هم شکست

سر مرد دژخیم از تن بکند

[...]

۹۹ بیت
عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۲ - رفتن فرانک با دلارام در شکارگاه گوید

 

چه از کوه بنمود رخسار مهر

فرانک چنین گفت کای خوب چهر

یک امروز دارم هوای شکار

تو نیز ای نکو رخ کنون شو سوار

که از سبزه دشتست زنگار پوش

[...]

۹۹ بیت
عثمان مختاری