جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - خطاب بعفیف الدین
عفیف دین در ازه، دعا همیگویم
اگر چه ما را از وی گله است صد خروار
بهیچ رقعه و نامه سلام ما ننوشت
زهی درازه زن روسبی لوطی خوار
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷ - اشتیاق بلقای دوست
بخدای قدیم و قادر و حی
که جز او حی جاودانی نیست
که مرا بی لقای مخدومان
هیچ حظی زرندگانی نیست
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸ - نیز هم
بخدائی که هر که بنده اوست
در دو عالم حقیقت آزادست
کاصفهان بی حضور مخدومان
اصفهان نیست وحشت آبادست
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰ - ذم عجب و کبر
با چنین کوتهی و مختصری
از تو این کبر و عجب بوالعجبیست
وجبی نیستی و پنداری
کز سرت تا بآسمان وجبیست
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳ - شوق حضور
بخدائی که علم واسع او
پاک از هر چه شبهتی و شکیست
که مرا بی حضور خدمت تو
زندگانی و مرگ هر دو یکیست
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹ - هنر و حرمان
هر که را از هنر نصیبی هست
دان که بر قدر آنش حرمانیست
وان کش از روزگار حظی هست
دان که در خورد آنش نقصانیست
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۱ - وجود حاضر و غایب
بدان خدای که ذات مقدس او را
حدوث و کثرت و امثال این معایب نیست
که گرز حضرت تو بنده غایبست بتن
بدل ز حضرت تو هیچگونه غایب نیست
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۳ - خوش بودن با ناخوشی
بخدائی که قدرتش بر صنع
هیچ محتاج آب و آتش نیست
که مراگر چه ناخوشی با من
بی جمال تو زیستن خوش نیست
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴ - قناعت
تا حصه قناعت گشتست ملک من
وا رسته ام زعشوه دو نان پیچ پیچ
هستم حیات در همه عالم بآبروی
زانرو که هیچ را نستایم بقصد هیچ
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۸ - خرابی بن و خلل سقف
هر که را شد فراخ سفره زیر
دانکه بر چشم او پدید آید
اصل دیوار چون خراب شود
خلل از سقف خانه بنماید
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۴ - ذم زاد بوم
چند گوئی مرا که مذمومست
هر که او ذم زاد بوم کند
آنکه از اصفهان بود محروم
چون تواند که ذم روم کند؟
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۷ - آدمی و دنیا
آدمی زینجا نخواهد برد هیچ
گر سکندر گردد و قارون شود
در جهان دیدی که چون آمد نخست
همچنان کامد چنان بیرون شود
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۶ - غم خان و مان
تا کی غم خان و مان و فرزند
چند انده نان و جامه تا چند
چندانکه درین جهانی ای شیخ
بر خویش گری و بر جهان خند
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۱ - مولانا ترازوست
مرا گویند مولانا ترازوییست کز عدلش
نه میل این یکی دارد نه قصد آن دگر دارد
درین شک نیست کو همچون ترازوییست زین معنی
که میلش سوی آن باشد که او زر بیشتر دارد
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۷ - خدمت رکن الدین
بخاک پای رکن الدین اگر چه
مرا پیوسته او بی برگ دارد
که عیشی کان نه اندر خدمت اوست
بذوق عقل طعم مرگ دارد
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۹ - تشریف
نشوم من ز تو خرسند بتحسینی و بس
که گر احسنت نگوئی تو چو تو صد گویند
تو مرا لایق این خدمت تشریفی ده
زانکه تحسین تهی ام دگران خود گویند
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۳ - ذکر خیر بعد از مرگ
تا زنده ایم بر من و تو گفتگو کنند
از بعد ما حدیث من و تو نکو کنند
چون روزگار کش همه کس ذم همیکند
وانگه چو در گذشت همه یاد او کنند
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۳ - سهل ممتنع
برای دست تو رای کرم چو سهل آمد
چرا ببخت من این سهل ممتنع گردد
چو فرصتست غم کار من بخورزان پیش
که روزگار برین کار مطلع گردد
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۴ - باد صبا
دم عیسی است مگر باد صبا
که دل مرده بدو زنده شود
گل چو بدعهدی و رعنائی کرد
دولتش زود پراکنده شود
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۷ - ذم زاد بوم
چند گوئی مرا که مذمومست
هر که او ذم زاد بوم کند
آنکه از اصفهان بود محروم
چون تواند که ذم روم کند