گنجور

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم

 

فراز کنگره کبریاش مرغانند

فرشته صید و پیمبر شکار و سبحان گیر

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم

 

منکر چه شوی بحالت سوختگان؟

نه هر چ ترا نیست کسی را نبود

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم

 

در عشق تو از ملامتم ننگی نیست

با بیخبران درین سخن جنگی نیست

این شربت عاشقی همه مردان راست

نامردان را درین قدح رنگی نیست

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم

 

آیین قلندری و آیین قمار

در شهر من آورده‌ام ای زیبا یار

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل چهارم

 

گرچه بسر کوی تو بر نگذشتم

هرگز ز سر کوی تو در نگذشتم

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل چهارم

 

باقی است شراب طلخ در جام هنوز

تا خود بکجا رسد سرانجام هنوز

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب پنجم » باب پنجم در بیان سلوک طوایف مختلف

 

هر کجا شهری است قطاع من است

گر بایران گر بتوران میروم

صدهزاران ترک دارم در ضمیر

هرکجا خواهم چو سلطان میروم

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب پنجم » فصل دوم

 

کسی کاندر تو دل بندد همی بر خویشتن خندد

که جز بی معنیی چون تو چو تو دلدار نپسندد

اگر تو کیسه عشقی را تو از شوخی بدست آری

قباها کز تو بر دوزد کمرها کز تو بربندد

اگر تو خود نه ای جز جان چنان بستانم از تو دل

[...]

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب پنجم » فصل دوم

 

خسروا بشنو فزونی از چون من کام کاستی

راستی بتوان شنود آخر هم از ناراستی

شرم دار آخر مجو زین بیشتر ازار خلق

از برای بیوفایی تاکسی کم کاستی

زشت باشد بهر دنیا موری آزردن ولیک

[...]

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب پنجم » فصل دوم

 

ز کویش ای دل پر درد پای باز مکش

اگر چه دانم کین بادیه بپای تو نیست

بر آستانه سر درد بر زمین میزن

که پیشگاه سرای جلال جای تو نیست

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب پنجم » فصل دوم

 

چنان شان مگردان ز بیچارگی

که جان را بکوشند یکبارگی

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب پنجم » فصل سیم

 

چیست دنیا و خلق و استظهار

خاکدانی پر از سگ و مردار

درغرورش توانگر و درویش

شاد همچون خیال گنج اندیش

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب پنجم » فصل سیم

 

بار امانتش بدل و جان کشیده پس

در بارگاه عزت بی‌بار میرویم

با ظلمت نفوس و طبایع درآمدیم

در جان هزار گونه ز انوار میرویم

زان پس که بوده‌ایم بسی در حریم جهل

[...]

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب پنجم » فصل چهارم

 

آلوده شد بحرص درم جان عالمان

وین خواری از گزاف بدیشان نمیرسد

دردا و حسرتا که بپایان برسد عمر

وین حرص مرد ریگ بپایان نمیرسد

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب پنجم » فصل چهارم

 

اندرین راه اگرچه آن نکنی

دست وپایی بزن زیان نکنی

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب پنجم » فصل پنجم

 

غیرت سلطان عشقش چون ز سر معلوم شد

حجره دل خاص با سودای او پرداختند

در گذشتند از زمان و از مکان مرغان او

در هوای بی نیازی آشیانها ساختند

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب پنجم » فصل ششم

 

زالکی کرد سر برون ز نهفت

کشتک خویش خشک دید بگفت

کای هم آن نو وهم آن کهن

رزق بر تست هرچ خواهی کن

نجم‌الدین رازی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۱۰
sunny dark_mode