کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶ - در طلب کیف
بلند قد را سرگشتگان وادی غم
مفرحی پی دفع ملال می خواهند
چو باده بیتو حرامست، از آن نمی طلبند
حرام عیشان کیف حلال می خواهند
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷ - وله
شهنشاها دکن یک کف زمین است
زمینداران او مانند انگشت
اگر با هم شوند انگشتها جمع
به کوه دولتت نتوان زدن مشت
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸ - تعریف از تفنگ شاه جهان
دارد آن عزت تفنگ ثانی صاحبقران
کز شرف خاقان اگر باشد به دوشش میبرد
هیبتی دارد که با آن اختلاط دائمی
ماشه میلرزد به خود تا سر به گوشش میبرد
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹ - ایضا
تفنگ عدو سوز شاه جهان
کزو عمر دشمن شود کاسته
رگ تیره ابریست پررعد و برق
زرعد کف شاه برخاسته
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰ - ایضا
بی نظیر این تفنگ شاه جهان
همچو تیر قضا خطا نکند
می تواند سیاهی از مو برد
کز بدن موی را جدا نکند
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۱ - و نیز
تفنگ بیخطای شاه جهان
نقطه از روی حرف بردارد
راست رو، موشکاف و صیدافکن
در یک انگشت صد هنر دارد
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲ - و نیز
بیقرینه تفنگ شاه جهان
که عدو سوزیش زیاده شود
چون کشد دشمن شهنشه را
گرهی از دلش گشاده شود
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳ - و نیز
تفنگ شاه جهان دلبریست تنگ دهان
که کس دریغ ازو جان و سر نمی دارد
بلب فزا دل زیباش دلنشین خالیست
که دیده بانش ازو چشم برنمی دارد
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴ - در تعریف از قبضه خنجر شاه جهان
صاحبقران ثانی شاه جهان که تیغش
تا دسته ابلق از خون در کارزار گردد
از قبضه خنجر او زان شکل اسب دارد
تا روز جنگ نصرت بروی سوار گردد
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵ - ایضا
شاه جهان و ثانی صاحبقران که چرخ
در دستش اختیار بهر باب می دهد
از شکل قبضه خنجر او اسب ابلقیست
این اسب را ز خون عدو آب می دهد
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲ - تاریخ مسافرت کلیم از هند به عراق
طالب ز هوای پرستی هند
برگشت سوی مطالب آمد
تاریخ توجه عراقش
(توفیق رفیق طالب) آمد
کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱
هر چند که مرد قول و فعلش تبه است
برداشتن پرده ز کارش گنه است
رسوا شود آنکه می درد پرده خلق
زر قلب در آید و محک روسیه است
کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲
از راز دو کون گر کس آگاه افتد
چون جاده سر براه هر راه افتد
بیچاره به تنگنای دولت چه کند
مانند شناوری که در چاه افتد
کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳
شیرینم و مغز سخنانم تلخ است
عیش همه عالم از زبانم تلخ است
منهم از خویش در عذابم که مدام
از گفتن حرف حق دهانم تلخ است
کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴
خوبان که همی رمند ز افسون فلک
رامند به بی تعینان بیشترک
در صید بتان جامه صیادی پوش
پا تابه و گیوه و کلاه و کپنک
کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵
هنگام بهار سیر گلشن نکنیم
تا بلبل را بخویش دشمن نکنیم
تا نستانیم رخصت از پروانه
در خانه خود چراغ روشن نکنیم
کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶
پر داغ دل از جور جهانیست مرا
از هر که نشان دهی نشانیست مرا
تنها نه همین ستم کش افلاکم
هر ذره خاک آسمانیست مرا
کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷
برگشتن عمر را نمود آمدنت
بسیار بکام شوق بود آمدنت
از آمدنت که نوبهار طربست
دانی که چه بهتر است زود آمدنت
کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸
جا کرده اگر شاخ گلی در دل من
تنگ آمده است از دل بیحاصل من
خاک که شدم که او سر از من نکشید
از خاک چمن سرشته گوئی گل من
کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹
با عقده غم خوشم که کام دلم اوست
اینجاست که هر چه حل شود مشکلم اوست
بی ناله دمی نیم که از خرمن عمر
هر چیز بباد می دهد حاصلم اوست