گنجور

 
اسیر شهرستانی

چه شرم است اینکه سویم ننگرد چون مست ناز آید

که ترسد از گل بیهوشی من بوی راز آید

شهید انتظارم کرد صیادی که در محشر

سر از جا بر ندارم تا صدای طبل باز آید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode