گنجور

 
اسیر شهرستانی

ز چشم فتنه‌ات محشر غم پنهانی‌یی دارد

به ذوق جلوه‌ات افلاک پر افشانی‌یی دارد

چه سازم شیوه خونریزی از یاد نگاهش رفت

مگر از چشم مستی سرمه حیرانی‌یی دارد

دل ما دست از دامان مژگان نخواهد داشت

نظر از چشم او می‌خواهد و قربانی‌یی دارد

 
sunny dark_mode