گنجور

 
اسیر شهرستانی

من که گشتم خاک ره پروای افلاکم چرا

من که کردم ترک سر از دردسر باکم چرا

رشک دل با دیده کم از اختلاط غیر نیست

کس چه می داند که در بزم تو غمناکم چرا

انتظار باده را هم نشئه ای در جام هست

گر نمی دانی مقیم سایه تاکم چرا

 
sunny dark_mode