گنجور

 
اسیر شهرستانی

خصم را زخمی شمشیر تحمل دارم

گل فتح است اگر داغ تنزل دارم

از فریب نگهی صید تغافل شده ام

دل پروانه و بیتابی بلبل دارم

دارم آتشکده در سینه خود همچو سپند

هر کجا می روم اسباب تجمل دارم

صید گلشن نشود گرد ره نازش اسیر

دل آشفته ای از رهگذر گل دارم