گنجور

 
اسیر شهرستانی

پرتو شمع تو پروانه گداز است هنوز

نازکن ناز کجا وقت نیاز است هنوز

حسن مغرور کجا بندگی عشق کجا

هر نیاز تو جگر گوشه ناز است هنوز

پاس غم از دل فولاد غبار انگیزد

خاطر نازکت آیینه راز است هنوز

صید شاهین محبت مشو ای کبک خرام

دل ز نیش مژه ات سینه باز است هنوز

حسن را زنده جاوید کند نسبت عشق

نمک قصه محمود ایاز است هنوز

گرچه با یاد تو از خویش نهان سوخته‌ام

دل ز خاکسترم آیینه طراز است هنوز

در گرفتاری صیاد شد آواره اسیر

عشق او بر اثرش در تک و تاز است هنوز

 
 
 
ملک‌الشعرا بهار

نرگس غمزه‌زنش بر سر ناز است هنوز

طرهٔ پرشکنش سلسله‌باز است هنوز

عاشقان را سپه ناز براند از در دوست

بر در دوست مرا روی نیاز است هنوز

خاک محمود شد از دست حوادث بر باد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه