گنجور

 
اسیر شهرستانی

مو به مو مژگان تر باید شکار عشق را

گریه بسیار است ابر نوبهار عشق را

از نیاز ما رخت باغ تماشا گشته است

گل بخندد از گریبان خارخار عشق را

دل به امیدی غبار راه حسرت گشته است

وعده می سوزد چراغ انتظار عشق را

از نسیم جلوه ای پرواز رنگین می کنم

نکهت گل می برد از جا غبار عشق را

چون اسیر آیینه ام از تیره بختی روشن است

صبح ما شام غریبان شد دیار عشق را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode