گنجور

 
اسیر شهرستانی

پرواز هوای تو که بال و پر شمع است

گلدسته شوخی است که زیب سر شمع است

پرواز شرر شبنم و افروختگی گل

امشب ز رخت سیر چمن در سر شمع است

امشب که تو ساقی شده ای شمع بخندد

می شبنم گلزار دماغ پر شمع است؟

برخیز به یکباره که گل رنگ ببازد

صبح است خرام تو که غارتگر شمع است؟

خورشید ز گلبازی حسنت چکد امشب

پروانه سراسیمه نیلوفر شمع ا ست

بیتابی پروانه بود ناله بلبل

پر نیست که یکرنگی گل ساغر شمع است؟

یکرنگی عاشق چه بهاری که ندارد

خاکستر پروانه ما محشر شمع است

خود عاشق شرم خود و بدنام دل ما

پروانه همین حسن حیا پرور شمع است

سرگرم وفا خانه به دوش دل بیدار

آسودگی خواب عدم بستر شمع است

نیرنگ محبت چقدر شوخ برآید

در بزم اسیر تو چها در سر شمع است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode