گنجور

 
اسیر شهرستانی

گفتن راز چرا عربده پرداز چرا

به نیازی که نفهمیده ای این ناز چرا

دل ما هست اگر مطلبت آزار کسی است

روی دل دادن آیینه غماز چرا

دل اگر می تپد افلاک ز هم می ریزد

در فضای قفس این شوخی پرواز چرا

گرد هرگردش چشم تو دلم می گردد

نه بپرسی که چرا خانه برانداز چرا

گر اسیرانه حدیثی ز تو پرسم چه شود

اینقدر منع نگاه غلط انداز چرا

 
 
 
بیدل دهلوی

خاکسار تو تپیدن کند آغاز چرا

جرس آبله بیرون دهد آواز چرا

جذب حسنت‌گره از بیضهٔ فولادگشود

دیدهٔ ما به جمال تو نشد باز چرا

گرد ما راکه نشسته‌ست به راه طلبت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه