گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

در حسن ماهرویان تو آفتاب بنگر

آب از حباب می نوش جام و شراب بنگر

در کوی میفروشان رندانه خوش قدم نه

ما را اگر بیابی مست و خراب بنگر

آن گنج کنت کنزاً می جو به هر چه یابی

اسمای حق تعالی در شیخ و شاب و بنگر

از نور آفتابش عالم شده منور

گر نور چشم داری در آفتاب بنگر

جامی ز می پر از می در بزم ما روان است

در عین ما نظر کن آب و حباب بنگر

هر صورتی که بینی معنی به تو نماید

جاوید بی حجابی در هر حجاب بنگر

پیوسته نعمت الله می می دهد به رندان

با او دمی بر آور خیر و ثواب بنگر

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شاه نعمت‌الله ولی

در حسن ماهرویان آن آفتاب بنگر

در این چنین حجابی آن بی حجاب بنگر

جام حباب پر آب از ما بگیر و می نوش

معنی و صورتش بین جام و شراب بنگر

این گنج کنت کنزاً از این و آن طلب کن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه