به سراپردهٔ میخانه روان خواهم شد
خوش شبی معتکف کوی مغان خواهم شد
به خرابات فنا رخت بقا خواهم برد
ترک خود کرده و بی نام و نشان خواهم شد
گرچه در میکدهٔ پیر مغان پیر شدم
باز از دولت آن پیر جوان خواهم شد
چشم من غیر خیالش چو نمی بندد نقش
هرچه بینم به خیالش نگران خواهم شد
هر کجا جام مئی بود به دست آوردم
گوئیا ساقی رندان جهان خواهم شد
ما چه موجیم و در این بحر پدید آمده ایم
یک دمی همدم من شو که نهان خواهم شد
نعمت الله چو خیالی که تو بینی در خواب
ور چنین نیست در این هفته چنان خواهم شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر بیان میکند که به میخانه میرود و در آنجا با دلخوشی شب را گذرانده و در کوی مغان معتکف خواهد شد. او تصمیم دارد که از حیات دنیوی خود دست بردارد و به پیروان حقیقت بپیوندد. با اینکه در میخانه پیر شده، اما امیدوار است که از حکمت و هدایت آن پیر، جوان و نو بشود. او به زیباییهای خیال و عشقش اشاره میکند و میگوید که هر جا شراب و خوشی باشد، همانجا خواهد بود. شاعر بر این باور است که زندگی موقتی مانند یک موج در دریا است و از دیگران میخواهد که لحظهای با او همدم شوند تا در این واقعیت نهان بماند. در پایان نیز به این فکر میکند که حقیقت و زیبایی زندگی ممکن است تنها در خواب او وجود داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.