گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

دل سوی صاحب جمالی می کشد

هر زمان نقش خیالی می کشد

هر نفس بر لوح جانم صورتی

از مثال بی مثالی می کشد

می کشد ما را محول سو به سو

هر دم از حالی به حالی می کشد

غم کجا گردد به گرد آن دلی

کز هوای او ملالی می کشد

عقل ناقص کی کشد ما را چو ما

عشق یاری بر کمالی می کشد

گر به میخانه کشد رندی تو را

خوش برو نیکو خصالی می کشد

سیدم ساقی و جان من حریف

دم به دم جام زلالی می کشد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode