لطف آن سلطان ما را انتهائی هست نیست
در دو عالم غیر این یک پادشاهی هست نیست
چیست عالم سایه بان آفتاب حسن او
این چنین شاه لطیفی هیچ جائی هست نیست
بینوایان یافتند از جود آن سلطان نوا
در همه لشگر گه او بینوائی هست نیست
دردمندانیم و می نوشیم دُرد درد دل
غیر این شربت دگر ما را دوائی هست نیست
بر در میخانه با رندان مجاور گشته ایم
درجهان خوشتر از این دولت سرائی هست نیست
کشتهٔ او را حیات جاودانی نیست هست
عاشقان را غیر ازین دیگر بقائی هست نیست
نعمت الله می نماید نور چشم ما به ما
مثل او آئینهٔ گیتی نمائی هست نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.