گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

بیا تا با تو ما همباز گردیم

به شهر خویشتن هم باز گردیم

چو شهباز آمدیم از حضرت شاه

بیا تا نزد آن شهباز گردیم

پَر و بالی برآریم از حقیقت

بر اوج لامکان پَرباز گردیم

فدای او شویم از خود به کلی

بر اوج عشق او جانباز گردیم

چو ما آن خاک آن گوئیم زین ره

غبار او شویم و باز گردیم

درین ره مدتی رفتیم بی خود

روا نبود که خود ما باز گردیم

ندیم سیدیم و همدم او

از این همدم کجا ما باز گردیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode