گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

از جام عشقش مست مدامم

ایمن ز خاصم فارغ ز عامم

ساقی ذوقش با دل حریفست

جانان شرابست جانست جامم

گر عشق بازی از من بیاموز

ور ذوق خواهی می خوان کلامم

در زهد اگر چه کامل نباشم

در عشقبازی رند تمامم

تا بنده گشتم تابنده گشتم

سلطان عشقش از جان غلامم

بی عشق جانان جانم چه باشد

بی درد دل من آخر کدامم

باده به پاداش ما را حلال است

بی عشق سید آب است حرامم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode