غزل شمارهٔ ۱۰۹۹
فاش شد نام ما که قلاشیم
عاشق و رند و مست و اوباشیم
والهٔ زلف یار دلبندیم
مبتلای بلای بالاشیم
یار سرمست چشم مخموریم
عاشق شاهدان جماشیم
نقش هستی خود فروشستیم
این زمان عین نقش نقاشیم
پشه ای را به جان نیازاریم
مورچه ای را دلش نبخراشیم
چون همه جز یکی نمی بینیم
لاجرم ما همه یکی باشیم
نقطه شد حرف و حرف شد سید
ما بدین حرف در جهان فاشیم
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.