گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

آتش عشق تو جان می سوزدم

هر نفس کون و مکان می سوزدم

عود دل در مجمر سینه به عشق

خوش همی سوزم چو آن می سوزدم

مهر تو شمعی و دل پروانه ای

بی محابا خوش روان می سوزدم

معنی عشق تو بر زد آتشی

صورت پیر و جوان می سوزدم

پختگان دانند حال سوز من

کآتش عشقت چه سان می سوزدم

در میان آبم و آتش چو شمع

آشکارم او نهان می سوزدم

ساز سید سوز دل باشد از آن

آتش عشق فلان می سوزدم