دلم را جز غمت سودی نماندست
در او جز درد موجودی نماندست
ز آهم در دل دلبر اثر نیست
که دل اخگر شد و دودی نماندست
طبیبا ترک درمان کن کزین درد
بکلی روی بهبودی نماندست
ز امر بود و نابودم مترسان
که فکر بود و نابودی نماندست
ز اسباب تنعم شاهدی را
به جز روی زرندودی نماندست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار به بیان احساس عمیق درد و ناکامی شاعر میپردازد. شاعر میگوید که جز غم و درد چیزی برایش باقی نمانده است و دلش به شدت آشفته است. او از درمانی که طبیب میتواند ارائه دهد، ناامید است و به زندگی و نابودی خود اشاره میکند که تنها به فکر و رویای بهبود وابستگی دارد. در نهایت، شاعر از زیباییهای ظاهری مانند طلا و نقره نیز به تنهایی یاد میکند و نشان میدهد که در این دنیا تنها چیز ارزشمندی که باقی مانده، زیبایی ظاهری است، نه چیز دیگر.
هوش مصنوعی: دل من تنها به یاد تو پر از ناراحتی و غم است و هیچ چیز دیگری در آن وجود ندارد جز درد و رنج.
هوش مصنوعی: از ناله و آه من در دل معشوق اثری نیست، چرا که دل من به شعلهای تبدیل شده و دیگر دودی باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: دکتر، درمان را کنار بگذار زیرا دیگر از این درد هیچ امید بهبودی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: از فرمان و وجودم نترس، چون فکر و اندیشهای وجود ندارد که به نابودی من منجر شود.
هوش مصنوعی: از وسایل رفاه تنها دیدهای از روی طلا باقی نمانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.