سوالی چند کردم از حکیمی
سوالی نیک هست از علم نیمی
شریعت چیست گفتم گفت بسیار
برای خود به امر حق کنی کار
بگفتم چیست مقصود از شریعت
بگفتا آن که دریابی طریقت
بدو گفتم طریقت چیست گفتن
بگفتا رو به سوی دوست رفتن
بگفتم چیست پایان طریقت
بگفتا هست پایانش حقیقت
بگفتم از حقیقت چیست حاصل
بگفتا آن که گردد جانت واصل
بدو گفتم چه باشد وصل با جان
بگفتا وصل جان را قرب حق دان
بگفتم قرب حق از چیست امروز
بگفت از بُعد نفس و آه دلسوز
بگفتم بُعد نفس از چه بدانم
بگفتا از تصوف ای چو جانم
بگفتم چیست تحقیق تصوف
بگفتا ای اخی ترک تکلف
بگفتم ترک آن معنی چه سانست
بگفتا آن که درویشی همان است
بگفتم چیست درویشی و درویش
بگفتا آنچه داری آوری پیش
بدو گفتم نشانم ده که چونست
بگفتا آن نشان از ما برونست
اگرچه مختصر گفتم بیانش
ولیکن معتبر میدان عیانش
نشانی بی نشان دارند ایشان
که جز حق در نظر نارند ایشان
خوشا وقت کسی کان حال دارد
ز حال خویش ترک قال دارد
هر آن کس را که این معنی نشان است
نمیگوید چو من کل اللسان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.