هر کو نه خدمت تو کند در بطالتست
وآن کو نه مدحت تو کند در ضلالتست
قومی بکار دنیی وقومی بآخرت
مشغولیی که با تو نباشد بطالتست
نظمی که می کنیم وبآخر نمی رسد
از داستان عشق تو اول مقالتست
از حال ما خبر ز مجانین عشق پرس
هشیار را خبر نبود کین چه حالتست
گفتم بدل که تحفه جانان مکن زجان
گو را بکار ناید ومارا خجالتست
ابرام نامه گرچه ازآن در بریده ام
آهم رسول صادق وشعرم رسالتست
ای عالم ار تو وعده بجنت کنی خطاست
مشتاق دوست را که ز حورش ملالتست
آنکو بعلم وعقل خود از دوست باز ماند
عقلش جنون شناس که علمش جهالتست
وقتست سیف را که نگوید دگر سخن
ذکرت بدل کند که زبان را کلالتست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایام را ز درد دل ما خجالتست
حاجت بشرح نیست که ما را چه حالتست
روز رخت که غره ماه جمال تست
هر شب مدد کننده بدر کمال تست
هم نظم شعر من خبری از حدیث عشق
هم حسن روی گل اثری از جمال تست
عنقای عقل بنده چو پروانه چراغ
[...]
ای دیده در دو دیده جانم خیال تست
سودای خاطرم ز سر زلف و خال تست
ای باد صبحدم بگذر سوی آن نگار
از من ببر پیام که آنجا مجال تست
از من بگو که ای بت نامهربان شوخ
[...]
دیوانه ای که از تو در او وجد و حالتست
گر حرف کفر گفت نه جای ضلالتست
بر فتوی حکیم بده می ببانگ چنگ
زاهد که منع باده کند از جهالتست
پیغمبران بخلق کنند ار رسالتی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.