آنکوبتست زنده بجانش چه حاجتست
قوت از غم تو کرده بنانش چه حاجتست
عاشق بسان مرده بود،جان اوست دوست
چون دوست دست داد بجانش چه حاجتست
آن کو بدل حدیث تو تکرار می کند
از بهر ذکر تو بزبانش چه حاجتست
وآن کس که از جهانش تمنا وصال توست
چون یافت وصال تو بجهانش چه حاجتست
عاشق بهشت از پی روی تو می خوهد
چون دید روی تو بجنانش چه حاجتست
عاشق بمال دل ندهد بهر آنکه اوست
کان گهر بگوهر کانش چه حاجتست
او بر در تو از همه خلقست بی نیاز
آنرا که کس تویی بکسانش چه حاجتست
با او چو دست لطف بیاری بر آوری
زآن پس بیاری دگرانش چه حاجتست
از کشف و از عیان نتوان گفت نزد او
چون عین او تویی بعیانش چه حاجتست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.