چنین که تو سمری ای پسر بشیرینی
بدور تو نکند کس نظر بشیرینی
شکرفشان لب تو دید و شد بجان مایل
دلم بسوی تو همچون جگر بشیرینی
اگر ز لعل تو بودی نشان در اول عهد
چگونه نام گرفتی شکر بشیرینی
جهان بدور تو شیرین شود چو آب از قند
چرا دهند بدور تو زر بشیرینی
رهی که تلخی هجر تو داشت کام دلش
نداشت رغبت ازین بیشتر بشیرینی
ترا کنار گرفت و در آن میان ناگاه
لب تو دید و فرو برد سر بشیرینی
دگر بمأمن اصلی خود چگونه رسد
هر آن مگس که بیالود پر بشیرینی
ز حسرت تو چو شمع از نگین اثر پذرفت
چو دادم از لب لعلت خبر بشیرینی
دل مرا بتو از جمله میل بیشترست
که میل طفل بود بیشتر بشیرینی
بپیش صادر و وارد حکایت تو کنم
بسنده کرده ام از ماحضر بشیرینی
ز شعر خود غزلی نزد یار بردم و گفت
یکی بچشم رضا در نگر بشیرینی
چو می روی بسفر شعر بنده با خود بر
که طبع میل کند در سفر بشیرینی
جواب داد که با این همه شکر که مراست
کی التفات کنم من دگر بشیرینی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.