همچون تو دلبری را از بی دلان بریدن
زاجزای جسم باشد پیوند جان بریدن
گیرم که جانم از تن پیوند خود ببرد
پیوند جان زجانان هرگز توان بریدن
قطع مدد همی کرد از زندگانی ما
دشمن که خواست مارا از دوستان بریدن
ازکوی او که برد آمد شد رهی را
سیر ستاره نتوان از آسمان بریدن
چیزی دهم بدشمن تا گوشتم نخاید
سگ را بنان توانند از استخوان بریدن
هر چند بر در او قدر سگی ندارم
چون سگ نمی توانم زین آستان بریدن
گر بر زبان براند جز ذکر دوست عاشق
همچون قلم بباید اورا زبان بریدن
با حسن دوری از وی مشکل بود که بلبل
در وقت گل نخواهد از بوستان بریدن
ای سیف دور بودن از دوست نیست ممکن
بلبل کجا تواند از گلستان بریدن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.