بکوش تا بنشینیم یک نفس با هم
تو ورهی تو،شیرینی و مگس باهم
توآفتابی وما با تو چون شب وصبحیم
که نیست صحبت ما غیر یک نفس با هم
برآرد آتش غیرت زبانه چون بینم
تو ورقیب ترا همچو آب وخس با هم
تو مرغ زیرکی واین قدر نمی دانی
که کبک وزاغ نزیبد بیک قفس با هم
نه من اسیر هوای توم که خلق جهان
شریک همدگرند اندرین هوس باهم
اگرتو عاشقی ای دل بگو بترک مراد
مراد وعشق بیک جاندید کس باهم
بوصل ما بهم ار شوق را فتور بود
بهجر راضیم این رشته گومرس باهم
بآرزوی مجرد بساز در ره عشق
که هر دو نیست مهیاودست رس باهم
وجود خویش و وصال تو می خوهم لکن
میسرم نشود این دو ملتمس باهم
چگونه جمع شود عشق یار وهستی ما
کجا بخانه برد دزد را عسس باهم
جدا شواز خود درعشق سیف فرغانی
که جمع می نشودطیب و نجس باهم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.