می سزد گر جان دهم چون دلستانی یافتم
بگذرم از خارها چون گلستانی یافتم
خنده همچون گل زنم چون نوبهارم دست داد
ناله چون بلبل کنم چون بوستانی یافتم
بی زبانم بعد ازین چون دوست را بشناختم
بی نشانم بعد ازین کز وی نشانی یافتم
گرد کوی این تمنا بس که گردیدم بسر
بخت در بگشاد و ناگه آستانی یافتم
کوه محنت کند جانم سالها فرهاد وار
لاجرم شیرین تر از جان دلستانی یافتم
از فقیرانی درین ره بارکش همچون شتر
ترک بار و خر گرفته کاروانی یافتم
ای دل ای دل غم مخور چون من ز ترک جان خود
بهر ره زاد و برای خانه نانی یافتم
از علف زار جهان چون گوسپندم دور شد
گرگ را اندر رمه همچون شبانی یافتم
من که بر معراج آن ره منبر افلاک را
همچو نازل پایه یی بر نردبانی یافتم
اندرین دنیای دون درویش صاحب ذوق را
راست همچون گوهری در خاکدانی یافتم
آفتاب عشق جان سیف فرغانی بدید
گفت هنگام طلوعست، آسمانی یافتم!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این منم یا رب که در دل شادمانی یافتم
و آنچه جستم از قضای آسمانی یافتم
با من این الطاف چرخ کینه ورزان میکند
کز خدیو ملک دانش مهربانی یافتم
اوحد الدنیا حکیم الدین که نپسندد خرد
[...]
آرزو بیتاب شد ساز بیانی یافتم
چون جرس در دل تپیدنها فغانی یافتم
خاک را نفی خود اثبات چمنها کردن است
آنقدر مردم به راه او که جانی یافتم
بینیازی در کمین سجدهٔ تسلیم بود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.