گنجور

 
سیف فرغانی

ای نرگس تو مست و لب تو شراب رنگ

گل در چمن ز روی تو کرد اکتساب رنگ

من تشنه وصال توام لطف کن مرا

سیراب بوسه کن بلبان شراب رنگ

تو رنگ روی خود بنقاب از رهی مپوش

کز روی تو اثر کند اندر نقاب رنگ

گر پرتوی ز روی تو بر آسمان فتد

گیرد ز عکس او چو شفق آفتاب رنگ

چون گل ببوی من همه آفاق خوش شود

گر من چو میوه گیرم از آن ماهتاب رنگ

ما را بتست نسبت و همچون تو نیستیم

گل رنگ دارد و نبود در گلاب رنگ

اجزای خاک و آب چو وارست بعد از آن

دیگر بذات او نگرفت انتساب رنگ

ما را دلی پر آتش سوداست تا ترا

پیراهن از هواست بر اندام آب رنگ

مطلوب عاشقان ز سخن ذوق نام تست

مقصود تشنگان نبود از جلاب رنگ

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode