گنجور

 
سیف فرغانی

لب گل در تبسم آمد باز

بلبل اندر ترنم آمد باز

دهن بی زبان گل ز صبا

بی لب اندر تبسم آمد باز

بلبل از بهر سرگذشت فراق

با گل اندر تکلم آمد باز

این همه چیست هیچ می دانی

حسن را عشق در دم آمد باز

بر زمین گشت آسمان گون را

اینک از لاله انجم آمد باز

از شکوفه درخت قند ز رنگ

با زبرپوش قاقم آمد باز

بر گریبان گل چو گوی گره

غنچه چون تکمه سرگم آمد باز

بود چون مار مهره یی وزخار

نیش بر دم چو کژدم آمد باز

سبزه صحرا چو چشم روشن کرد

رونقش بهر مردم آمد باز

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode