ای شکسته لب لعل تو بهای گوهر
پیش لعل لب تو تیره صفای گوهر
پرتو روی تو بنشاند چراغ خورشید
قیمت لعل تو بشکست بهای گوهر
برسر کوی تو ازدیده همی بارم در
ای سرکوی تو چون تاج سزای گوهر
نیست شایسته که درپا وسرت افشانند
نیک کردم نظری درسو وپای گوهر
ای دو عالم زتو پر، روی ترا در جهتی
وجه تعیین متعذر چو قفای گوهر
عوض وصل تو ملک دو جهان نستانم
ننهد همت من سنگ بجای گوهر
بهر نان بردر تو هست گدا بسیاری
این منم بر سر کوی تو گدای گوهر
همچوفرهاد که کوه از پی شیرین میکند
تیشه بر سنگ همی زد زبرای گوهر
با غم عشق من از ملک جهان شاد نیم
هوس خاک ندارم زهوای گوهر
فترت عشق کسی حسن ترا کنم نکند
باز بسته بعرض نیست بقای گوهر
نثر در کرد بدین نظم ضمیرم آری
دل من هست زمهر تو وعای گوهر
سیف فرغانی در شعر بسی ذکر تو کرد
صدف در سخن گفت ثنای گوهر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف زیبایی و ارزش بینظیر معشوقش میپردازد. او بر این باور است که لبهای معشوقش بهقدری زیبا هستند که نمیتوان بهای گوهر را با آنها مقایسه کرد. معشوقش همچون خورشید نور میافشاند و جایگاه او در دل شاعر بهمانند تاجی است که باید بر سر گذاشته شود. شاعر در عشق به معشوقش، حاضر است تمامی چیزهای دنیا را فدای او کند و حتی خود را به عنوان گدایی در کوی او معرفی میکند. او به زیبایی و عشق عمیقش به معشوق اشاره میکند و میگوید که در غم عشق، از تمامی لذات دنیا بینیاز است. شعر سرشار از احساسات عمیق عاشقانه و تمجید از زیبایی معشوق است.
هوش مصنوعی: ای محبوبی که لبانت مثل لعل شکسته است، ارزش و زیبایی گوهرها در مقایسه با لبهای تو ناچیز و بیاهمیت است. لبان تو، چه زیبا و درخشان، برای من بهتر از تمام گوهربها هستند.
هوش مصنوعی: نور چهرهات چنان درخشان است که حتی خورشید را تحتالشعاع قرار میدهد و زیبایی و ارزش لعل (یاقوت) تو سبب میشود تا قیمت گوهرها کاهش یابد.
هوش مصنوعی: من در مسیر تو اشکهایم را نثار میکنم، و در این راه، مانند تاجی بر سر گوهر، به تو افتخار میکنم.
هوش مصنوعی: شایسته نیست که در پا و سرت چیزهای بیارزش بریزند. من با نگاهی خوب به درون و پای گوهر توجه کردم.
هوش مصنوعی: ای جهان و عالم، تو پر از وجود اویی؛ اما نمیتوانم به راحتی جهت و چهرهات را مشخص کنم، مانند این که تلاش کنم برای گوهر، پشتش را بشناسم.
هوش مصنوعی: من هرگز به جای اتصال تو، از دو جهان چیزی نمیخواهم و تلاشم از آن است که سنگ را به جای جواهر قرار ندهم.
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن نان و ارتزاق، گداها و نیازمندان زیادی وجود دارند. من نیز در کنار خیابان تو ایستادهام و به عنوان یک گدای عاشق، به تو مینگرم و دلم برای جواهر وجودت تنگ شده است.
هوش مصنوعی: همچون فرهاد که برای شیرین، با تیشه بر سنگ میزد، تا به گوهر برسد.
هوش مصنوعی: من به خاطر غم عشق، دیگر از دنیا خوشحال نیستم و هیچ آرزویی از زندگی مادی ندارم.
هوش مصنوعی: در زمانی که عشق خاموش شده و پژمرده است، زیبایی تو را چگونه میتوان تأمل کرد؟ و آیا ممکن است دوباره به وضعیتی بازگردیم که ارزش و زیبایی تو همچنان درخشان بماند؟
هوش مصنوعی: نثر من در این هماهنگی به بیان احساسات درونیم است. دل من از زیبایی و محبت تو سرشار است و به گوهر وجودت میبالد.
هوش مصنوعی: سیف فرغانی در اشعارش بارها از تو یاد کرده و همچون صدفی که الماس را توصیف میکند، زیبایی و ارزش تو را ستایش کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.